اصل حرف...
هو الرحیم... آن موقع که خداوند مهربانم تو را در درونم به ودیعه گذاشت، با همه ی عشقم شروع کردم برایت نوشتم. حالا دو سال و اندی از آن روز ها می گذرد و هزار ها حادثه و فکر و خیال از ذهنم گذشته... خیلی کوچک که بودی، مثلا حدود 3 ماهه، صبح ها که چشمت را باز می کردی رو به عکس آقا بودی، شروع می کردی به صحبت کردن با آقا،و من خوشحال و شاکر از اینکه عشقی که در وجودمه با شیر و خون به بچه م رسیده... کمی بزرگتر که شدی، آقا را خوب می شناختی و من باز هم خوشحال و شاکر... خیلی چیز ها هست که گفتنش برای من مادر سخت است و طاقت فرسا. اما پسر نازم برایت می نویسم که بدانی در این دنیا اصل ارزش ها برای چیست... دلم می خواهد فخر اهل بیت باشی و مطیع و س...
نویسنده :
مامان نبات
20:16